چقدر دلگرم من بودی، منی که سرد و یخ بودم
منی که ساده می گفتم واسه عاشق شدن زودم
چقدر دلگرم من بودی، من سردرگم بی تاب
منی که گم شده بودم، توی پس کوچه های خواب
چقدر عاشق شده بودی، توی یه عشق تلخ و بی فردا
تقلای شب و خورشید، حقیقت بود یا رویا
حقیقت بود یا رویا........
تو مرز بی نشونی ها، نشونم کرده بودی تو
بمن هرلحظه می گفتی توهم یه لحظه عاشق شو
تو هم یه لحظه عاشق شو، تو هم یه لحظه عاشق شو، عاشق شو، عاشق شو
چقدر پروانگی خوش بود نصیبی که نمی بردم
تو اوج زندگی بودی، ولی من ساده میمردم
چقدر دلواپسم بودی، تو لحظه های گریز من
چقدر من با تو بد کردم، پشیمونم عزیز من
پشیمونم عزیز من پشیمونم عزیز من ، عزیز من