سر زده بر کوی دلم سوی دلم
نازنین یار و نگارم آرام جانم
ولوله در ولوله شد یک دله شد
با دل بی کس و کارم تا دل ستانم
میروم منزل به منزل رو به سویش
تا ببینم بار دیگر ماه رویش
مکتب و دفتر و منصب و لشکر
در بر دلبر باید رها کرد
باید از این تن دل ببرید
و جامه درید و شوری به پا کرد
آه ای تاب و توانم تا کی بی تو بمانم
یا پیغام تو خوانم یا حیران جان فشانم
در بزمت سرو چمانت رقصان
نرگس مستت حیران
خرمن مویت سامان ای خوب خوبان
میروم منزل به منزل رو به سویش
تا ببینم بار دیگر ماه رویش
مکتب و دفتر و منصب و لشکر
در بر دلبر باید رها کرد
باید از این تن دل ببرید
و جامه درید و شوری به پا کرد
آه ای تاب و توانم تا کی بی تو بمانم
یا پیغام تو خوانم یا حیران جان فشانم
در بزمت سرو چمانت رقصان نرگس مستت حیران
خرمن مویت سامان ای خوب خوبان
شوری به پا کرد
میروم منزل به منزل رو به سویش