لحظه ی رفتن نگاهی پشت سر انداختم
کاسه آبی به دستت زندگی را باختم
فکر میکردم ببینی میروم غوغا شود
ساده دل بودم چه رویای محالی داشتم
بر لبت لبخند و بر چشمان من طوفان اشک
خنده ات سوزاند مهری را که بر دل داشتم
سهم من از تو جدایی و دلی آزرده است
کاش این دل را در این دریا نمی انداختم
میروم با کوله باره خاطراتی دردناک
خاطراتی که با عشق فراوان ساختم
کاش میشد چند خطی سرایم شعر شاد
حیف مردان دل که با آن دوستت می داشتم
بر لبت لبخند و بر چشمان من طوفان اشک
خنده ات سوزاند مهری را که بر دل داشتم
سهم من از تو جدایی و دلی آزرده است
کاش این دل را در این دریا نمی انداختم
هادی حاجیلو
کاسه آب