دامن کشان ساقی می خواران، از کنار یاران
مستو گیسو افشان میگریزد
در جام می از شرنگ دوری واز غم محجوری
چون شرابی جوشان می بریزد
دارم قلبی لرزان زغمش دیده شد نگران
ساقی می خواران از کنار یاران
مستو گیسو افشان میگریزد
دارم چشمی گریان به رهش
روزو شب بشمارم تا بیاید
آزرده دل از جفای یاری بی وفا دلداری
ماه افسون کاری شب نخفتد
با یادش تا دامن از کف دادم شد جهان از یادم
راز عشقش را در دل نهفتم
هادی حاجیلو
دامن کشان