محکوم عشقم گرفتار یار
مثل پرنده هوادار یار
مثل یه سایه به همراه یار
بودو نبودم به دلخواه یار
هرچی که یار گفت دلم گفت به چشم
از گل و خار گفت دلم گفت به چشم
هرجا که یار بود دلم گفت برو
با گل و خار بود دلم گفت برو
هوش و دلِ من به افسون یار
فکر دل من پریشون یار
گوشه ى چشمام فقط جای یار
کار دو چشمام تماشای یار
یار اگه جانانه خریدار شد
دل گل سرخ توی بازار شد
وای گل سرخ دل من خار شد
هرچی شد از دست همین یار شد
حبیب
محکوم