یه حسی که نمیشناختم
یه عشق پاک، ولی ممنوع
دوتا دریادل عاشق
با یه قایق، دوتا پارو
به دور از چشمه ی دنیا
تا قلبامون سفر کردیم
تا مرزی که دیگه هرگز
نمیتونیم برگردیم
نمی گفت و نپرسیدم
که این قایق کجا میره
آخه هر دو میدونستیم
که این احساس نمیمیره
میدونستیم به قلبامون
جوابامون و پس دادیم
ما خیلی وفته دور از هم
به همدیگه نفس دادیم
رو آب ِ آبی دریا
به فکر ساختن خونه اس
همه اش غرقه توی رویا
مثل من گاهی دیوونه اس
به چشمای خودش سوگند
هوس نیست و نفس بوده
رهایی ِ یه احساسی
که سال هاس تو قفس بوده
نمی گفت و نپرسیدم
که این قایق کجا میره
آخه هر دو میدونستیم
که این احساس نمیمیره
میدونستیم به قلبامون
جوابامون و پس دادیم
ما خیلی وفته دور از هم
به همدیگه نفس دادیم