اگر دیوانگی کردم دلم خواست
ز خود بیگانگی کردم دلم خواست
اگر به اعتماد چشم بسته
به خصم خانگی کردم دلم خواست
اگر تا اوج خودسوزی پریدم
نظر کرده به بال عشق بودم
اگر لب تشنه از دریا گذشتم
به دنبال زلال عشق بودم
اگر دیوانگی کردم دلم خواست
ز خود بیگانگی کردم دلم خواست
اگر به اعتماد چشم بسته
به خصم خانگی کردم دلم خواست
به غیر از من خود خوش باور من
کسی منت نداره بر سر من
کسی حال مرا هرگز نفهمید
دلیل گریه هایم را نپرسید
گناه عالمی را بردم از یاد
گناهم را کسی بر نبخشید من
کسی بر حلقه ی این در نکوبید
من و شب پرسه ها ی تلخ تردید
در آن دریای بی پایان ظلمت
صدای یار بیدار نپیچید
به غیر از من خود خوش باور من
کسی منت نداره بر سر من
در آن تنهایی بی رحم و ممتد
به دلداری کسی از در نیامد
من تنهای من تنها کسی بود
که هر شب در اتاقم پرسه میزد
اگر از شما خانه خرابم
دچار یاوه های بی جوابم
اما به آن خود به هایی که باید
بدهکاری ندارم بی حسابم
پشیمان نیستم از آن چه بودم
پشیمان نیستم از ماجرایم
همین هستم همین خواهم شد از نو
اگر بار دگر دنیا بیایم
اگر بار دگر دنیا بیایم
گوگوش
دلم خواست