از این بیراهه ی تردید
از این بن بست می ترسم
من از حسّی که بین ما
هنوزم هست می ترسم
ته این راه روشن نیست
منم مثل تو می دونم
نگو باید بُرید از عشق
نه می تونی، نه می تونم
نه می تونیم برگردیم
نه رد شیم از تو این بن بست
منم می دونم این احساس
نباید باشه، امّا هست
دارم می ترسم از خوابی
که شاید هر دومون دیدیم
از این که هر دومون با هم
خلاف کعبه چرخیدیم
واسه کندن از این برزخ
گریزی غیر دنیا نیست
نمی دونم ولی شاید
بهشت اندازه ی ما نیست
ته این راه روشن نیست
منم مثل تو می دونم
نگو باید یُرید از عشق
نه می تونی، نه می تونم
نه می تونیم برگردیم
نه رد شیم از تو این بن بست
منم می دونم این احساس
نباید باشه، امّا هست