هوا با نم نم ابر بهاران تازه شد
دلم پر پر زد و یاد تو بی اندازه شد
به اشک آسمان چون گل تبسم میکنم
تو را چون شعر ناگفته تکلم میکنم
شب شد و باران اشکم تازه شد
شوق دیدار تو بی اندازه شد
گم شدم در خود که پیدایت کنم
قصه ی امروز و فردایت کنم
میروم در پهنه ی گسترده ی اندیشه ها
تا بپیوندد تنم با ریشه های بیشه ها
مثل نور از من گریزان مثل شب در سایه پنهان
با دلی افسرده حالی پریشون
سینه سوزه التهابم زخمیه تیغه عذابم
ای فراموشم نکرده سهل و آسان
هوا با نم نم ابر بهاران تازه شد
دلم پر پر زد و یاد تو بی اندازه شد
به اشک آسمان چون گل تبسم میکنم
تو را چون شعر ناگفته تکلم میکنم
شب شد و باران اشکم تازه شد
شوق دیدار تو بی اندازه شد
گم شدم در خود که پیدایت کنم
قصه ی امروز و فردایت کنم
میروم در پهنه ی گسترده ی اندیشه ها
تا بپیوندد تنم با ریشه های بیشه ها
مثله نور از من گریزان مثل شب در سایه پنهان
با دلی افسرده حالی پریشون
سینه سوزه التهابم زخمیه تیغه عذابم
ای فراموشم نکرده سهل و آسان