یه بعد از ظهر کسل بود
با یه دنیا غم و غصه
آره ... غروب بود ، یه غروب نارنجی
از اون روز ها که تو آینه
حال خودت رو هم نداشتی
آره ... یادم هست ، حال هیچکسو نداشتی
اولیــن ملاقات ما ، توی کافه ی قدیمیـــ
اما قلبت شکسته ... از یه قصه ی قدیمیـــــ
یه غریبه ی زیبا ، رو به روی من نشــســتــــه
اما زخمهای کهنشـــ ـــ ــ ـ راهـ قلبش رو بستـــ ــه
شاید اگه امشب رو تک و تنها نمونه
شاید دووم بیاره ...
شاید آرووووومــ بشه ...
شاید گرمای یه بوسه
یا دست نوازش
یا یک تن پر از عشقـــ
آره ... آرومـــ میشــــــــــــــه
می گفتی قلبت شکستس
می گفتی مردم نفهمن
می گفتی دنیا ، سراســـر دروغ ساده ست
می گفتی این فضای مسموم
داره جونتو می گیـــره
منم مثل تو ، اینم مثل من غریبستــــ
زاده ی نسل تباهی
وارث این رو سیاهیـــ
من و تو هستیم که زخمیـــ
زنده ایم واسه رهایـــ
یه غریبه ی زیبا ............