هر چی فریاد زدم دردامو
اما حرفای منو نشنیدن
اخرش سکوت کردم شاید
معنی سکوتم مو فهمیدن
وقتی که دلم گرفت از ادما
مرحمی برای درد من نبود
دست های هیشکی پناهم نشدو
شعله واسه دل سرد من نبود
وقتی ضربه های سخت روزگار
رو مثل زخم کاریه
واسم از تقدیر و سرنوشت نگو
تازه فهمیدم همش یه بازیه
همه روزای بد دنیامو
لحظه لحظه به خودم مدیونم
سوختمو سکوت کردم بازم
اخرش سادگی میدونم
وقتی که دلم گرفت از ادما
مرحمی برای درد من نبود
دست های هیشکی پناهم نشدو
شعله واسه دل سرد من نبود
وقتی ضربه های سخت روزگار
رو مثل زخم کاریه
واسم از تقدیر و سرنوشت نگو
تازه فهمیدم همش یه بازیه
گرشا رضایی
فریاد