نمازم عطر گل سینتُ گرفت و
آبی گنبدا رو تو چشم تو دیدم
پیشونیمُ جای مُهر رو یه دگمت
کبودتر کردم و از قبله بریدم
محشر آغوش تو ترک کردنی نیست
حرارتت هوا رو بی نظیر کرده
مرز بهشت آینه قدی اتاقه
که عکس اندام تو رو تکثیر کرده
کوچیک میشه مردمکهام از انعکاس
اشعه ی برفی پوست تنت رو تنم
قلب من اسم تو رو جای خون فواره کرد
تا نزدیکتر به من شی از رگ گردنم
با عرق شرم تو تا وضو گرفتم
غربت این خونه برای من وطن شد
بند گلوبند تو رو تسبیح کردم
دامن تو مخمل سجاده ی من شد
یه جایی تو زمان معلق شیم با هم
جایی که روی ما زمان بی تأثیره
یه جا میون خلأ و خلسه که بازم
نمازم عطر گل سینتُ بگیره