گاهی وقتا سبز می شی
پشت یک چراغ قرمز
منو نرم می کنی با
جمله های متناقض
توی دستات جعبه کبریت
چن تا چسب زخم چینی!
چن تا سیم ظرفشویی
دست من کتاب دینی!
پول من چرک کف دست
کف دستات پر پینه
تو کجا مدرسه می ری؟
سمت شهرک!؟ کوی کینه!؟
تیتر یک نشریه می شی
تیترها تکان دهنده ست:
« کودکی به اسم ژاله
مورد تجاوز یک
پیرمرد شصت ساله »!
شکر! جام امنه تو ماشین...
جای کفش جوراب پاته
کل پولی که می گیری
خرج تریاک باباته
وقتی که ما همه خوابیم
وقتی که کبودی از تب
چی به روز تو میارن؟
کی می فهمه آخر شب؟
چه اهمیتی می دن؟
مردم یه شهر بیمار
توی یک نقطه محروم
جون بدی کنج یه انبار...