شنا میکنم تو استخرِ خاکسترِ شور و اشتیاق
بی نهایت چشم از اینورِ در بی خبر
زیرِ نظر با نگاه های بی ثمر
آتیشِ سینم خندید
به کبریتای بی خطر
جهانو میبینم از چشمیِ درِ خونم
انتهای همه خیابونا سرِ کوچن
من خمارِ دودِ زندگیم
نه مستی جوابمو میده
نه که نعشه بودن
نه که نشه بودن هستم
خزه های سبزِ زندگی باعث کهولتمن
تو صورتمن شاخه بعد شاخه خشک میشیم ما
چه بی رحمه این خاک
حتی ابراش پیِ جذبِ رطوبتمن
من ایستادم لای عبورِ این عابرا
بزنم سیلی تو گوشِ کدومِ این قاتلا
بوی بدِ چرکِ جوشِ دروغِ این ظاهرا
نیمه هارو ولش بگو کدومِ لیوانِ ما
دیوونگیمو بگم به کدومِ این عاقلا
دلم باشه خوش به شعرِ کدومِ این شاعرا
نگاه های پشت در خورده میگیرن ازم
همه تلاشم غروبه این ماجراست
بی شمار نشد و گذاشتم پشتِ سر
بی شمار نمیشه ی دیگه پیشِ روم
لرز میکنه بدنم ولی درس میگیرم از ترس
رحم نداره این روزگارِ کینه دوز
بی شمار نشد و گذاشتم پشتِ سر
بی شمار نمیشه ی دیگه پیشِ روم
لرز میکنه بدنم ولی درس میگیرم از ترس
رحم نداره این روزگارِ کینه دوز
همین حوالی کردن سلاخی
پولش تخس شد تو صرافی
میاد بوی تبانی
از رو گوشتای سوخته عصاره ی خلق
روی سیخهای کبابی میشه تغذیه قوانین
کلاتو قاضی کن از من ایراد بگیر
ولی یه بارم که شده بیا خودت بازی کن
یه بارم به جای من از دست خودت شاکی شو
یه بار سرِ انفعال تو وجودت قاطی کن
قالیچتو بیار فرش بیارم برات
یه چایی بریز که قند بیارم برات
توی گوشِ من فریادِ امنیت نزن
خونه نشون بده خودم سقف میسازم براش
اونقدر دلم پره که توش چیزی نمیشه جا
به سینه ها چطور راه وا کردن کلیشه ها
سینه هارو قفل زدن و دادن کلید به ما
باز کردیم حالا ماییم و صدای آژیر
ما موندیم و خطای کم خطایی
ما موندیم و نورِ قرمز
ما موندیم و شبای بی قراری
ماییم و دِین واژه ها به دوشمون
لای اراجیف ماییم و نوای بی نوایی
زوزه شومِ اگزوز دنیاها
جغرافیا میریزه خون رویاها
توی تاریخِ آتیش کی سوزوند کی سوخت
این لباسِ قناس کی برید کی دوخت
منم مرثیه ی نارضایتی
بی شمار نشد و گذاشتم پشت سر
بی شمار نمیشه ی دیگه پیشِ روم
لرز میکنه بدنم ولی درس میگیرم از ترس
رحم نداره این روزگارِ کینه دوز
بی شمار نشد و گذاشتم پشتِ سر
بی شمار نمیشه ی دیگه پیشِ روم
لرز میکنه بدنم ولی درس میگیرم از ترس
رحم نداره این روزگارِ کینه دوز
فرشاد
بیشمار