تو را در اشک و خون، به وقتِ جنون، می بوسمِت
تو را در کوچه ها، آزاد و رها، می بوسمِت
تو را آنسوی امید، در صبحی سپید، به آغوش می کشم
تو را حتی دمِ مرگ، در چنگِ تگرگ، به آغوش می کشم
بگو
بگو این وطن، اگر خسته تن، از آنِ من است
بخوان
بخوان بی امان، که این نیمه جان، ایرانِ من است
بگو
بگو این وطن، اگر خسته تن، از آنِ من است
بخوان
بخوان بی امان، که این نیمه جان، ایرانِ من است
به تنم گلوله و خونِ ، به دلم خروشِ زندگی
شک نکن به خنده می رسیم، بعدِ این نفس بریدگی
من و تو اگرچه کشته ی یارانِ نوجوان به شانه می بریم
با همین یک ذره جانمان نور و سپیده را تا خانه می بریم
بگو این وطن، اگر خسته تن، از آنِ من است
بخوان بی امان، که این نیمه جان، ایرانِ من است
بگو
بگو این وطن، اگر خسته تن، از آنِ من است
بخوان
بخوان بی امان، که این نیمه جان، ایرانِ من است
بگو
بگو این وطن، اگر خسته تن، از آنِ من است
بخوان
بخوان بی امان، که این نیمه جان، ایرانِ من است
ابی
خروش زندگی