هیچ تنها و غریبی طاقت
غربت چشماتو نداره
هر چی دریا رو زمینه
قد چشمات نمی تونه
ابر بارونی بیاره
وقتی دلگیری و تنها
غربت تمام دنیا
از دریچه ی قشنگ
چشم روشنت می باره
وقتی دلگیری و تنها…..
نمی تونم غریبه باشم
توی آیینه چشمات
تو بزار که من بسوزم
مثل شمعی توی شبهات
توی این غروب دلگیر جدایی
توی غربتی که
همرنگ چشاته
همیشه غبار اندوه
روی گلبرگ لباته
حرفی داری روی لبهات
اگه آه سینه سوزه
اگه حرفی از غریبی
اگه گرمای تموزه تو
بگو به این شکسته
قصه های بی کسی
تو اضطراب و نگرانیت
حرفای دلواپسی تو نمی تونم….
هیچ تنها و غریبی طاقت
غربت چشماتو نداره
هر چی دریا رو زمینه
قد چشمات نمی تونه
ابر بارونی بیاره وقتی
دلگیری و تنها
غربت تمام دنیا
از دریچه ی قشنگ
چشم روشنت می باره
وقتی دلگیری و تنها…..
نمی تونم غریبه باشم
توی آیینه چشمات
تو بزار که من بسوزم مثل
شمعی توی شبهات
توی این غروب
دلگیر جدایی
توی غربتی که
همرنگ چشاته
همیشه غبار اندوه
روی گلبرگ لباته
حرفی داری روی لبهات
اگه آه سینه سوزه
اگه حرفی از غریبی
اگه گرمای تموزه تو
بگو به این شکسته
قصه های بی کسی
تو اضطراب و نگرانیت
حرفای دلواپسی تو نمی تونم….
ابی
غربت