ای جانا، راز نهان من باش
تب عشق ، تاب و توان من باش
جان جانان، تو عشق و حال من باش
تو تعبیر، خوب فال من باش
ای جانا ، نمیروم ز كویت
من شدم، غرق موج مویت
جان جانان ، آرام جان من باش
دل دلدار، تو از آنه من باش
قسم به روی ماهت
دلو زدم نامت
كاری كنم كه كل
دنیا شود به كامت
آن چش سیاهت
بخت سفید من شد
برام آغوش تو
همچون لباس تن شد
تو بردی ، دل دیووانه ام را
سپردی، به سرت شانه ام را
تو ماهی، شب از تو جان گرفته
از تو شوقی این جهان گرفته
شور و حالی در دلم به پا كن
گوشه چشمی به دلم نگاه كن
به جانم، افتاده عشقت آسان
دل من را، از خودت مرنجان
به سمت كویت اگه پر كشیدم
جام چشمانتو سر كشیدم
قسم به روی ماهت
دلو زدم نامت
كاری كنم كه كل
دنیا شود به كامت
آن چش سیاهت
بخت سفید من شد
برام آغوش تو
همچون لباس تن شد
تو بردی ، دل دیووانه ام را
سپردی، به سرت شانه ام را
سر از پا ، دلم نمیشناسد
آن زمان كه باشی در كنارش
به خزان نمیرسد بهارش
دلی كه تنها تو بمانی یارش
به سوی ، قلبم شدی روانه
تو عشقی، یه عشق بی بهانه
این دلم به عشق تو دچارست
ساز قلب تو مثال تارست
قسم به روی ماهت
دلو زدم نامت
كاری كنم كه كل
دنیا شود به كامت
آن چش سیاهت
بخت سفید من شد
برام آغوش تو
همچون لباس تن شد
تو بردی ، دل دیووانه ام را
سپردی، به سرت شانه ام را