چشمای خسته، دستای بسته
گنجشگک اشی مشی پرت شکسته
آفتاب رو بومه، تاریکی شومه
گنجشگک اشی مشی بازی تمومه
باد اومد زرد شدی
برف اومد سرد شدی
شعر بودی درد شدی تو
از آسمون سیر شدی
توی بهار پیر شدی
مرغ زمین گیر شدی تو
چشمای خسته، دستای بسته
گنجشگک اشی مشی پرت شکسته
آفتاب رو بومه، تاریکی شومه
گنجشگک اشی مشی بازی تمومه
موندی تو حوض نقاشی
که از خونه ات جدا نشی
حسرت آسمون شدی تو
ساکت و سرخورده شدی
آرزوی مرده شدی
بازی دستشون شدی تو