رفته از دست
سالهای پشت سر... یک آن میرسن به من
روبروی من... بی هیچ حرفی ساکن می ایستن...
من دنبال جاای پام... از بین سایه های دیروزم
اما از هر سمت... نیست هیچ ردی از من رو اوونهااا
من نه به شکل فرصتهای نو... که از راه برسن
من نه به شکل روزهای رفته از دستهاااام
{ من نیستم شکل قبل ها...من نیستم شکل من بااز }
من نه به شکل فرصتهای نو... که از راه برسن
من نه به شکل روزهای رفته از دستهاااام