میگذره ثانیه یه ساعت واسم
تو میگی میخندم مجبورم راحت
کنم خودمو تو این فاضلاب
چرا چون یه جا بد تاوانشو پس دادم
مخت رد میداد بودی یه جا من
با یه کالبد درگیر دو منطق جامع ام
توی یکی پیرمو شکسته
توی یکی هنوز یه جوونه خامم
جونم داره میده از دست تایم
پیرم میگه تهش پوچه این زندگی
جوونم تو فکرشه هر شب خودکشی
پیره تلاشش بقاس تو جسمه این
پای تصمیم میره اما بی رگ
لاشه سردرگم مثه هرسری
باد زار شده بیرحم کات
تازه سکانسه اول قصهایم
من یه جوونم لش لب ساحل
شدم از دست عقربه ها ول
توی فکرم میگذره زندگی
سیاهیاش پر کردتم تازه
پا به سنی نذاشتم هنو
که خانوادمه پشتیبان برام نباشه
توی این خودخوریام
که بعیده عوارض قرصا نباشه
نفسم داره میشه تنگ
مثه دلم واسهی اون
کم کم داره میشه صبح
یه نسیمی داره میخوره توروم
یکی باهام داره میزه حرف
انگار زندگیمو میدونه
دورو برم میبینم کسی نی
انگار این صدا میاد توم
بعد او مرگ ناباورانه
شکوندن بعد ترانه
سردرگم بودم سوار موجون
یه تن پیدا بشت به یه بهونه
مدونسته که پسم افسردن
مدونسته چند صبا دگه امردم
بدون اینکه بهش بشوم کمک
قسمت هسته بروم شو جمعه
نشتن جلوم تو ساحل لنگه
دعا ممش بشت دگه همراش
نابوت کمکی بکنم بهش
نه اتونم که همراهش توی جسمی
تا هوا ابودن گرگ و میش صبح
خلاص اکنم به خودوم هم او
نشتم پاش همپا گپونی
اگفتم بهش بچگی و جونیش
نگا اکردن به دورو بر خو
هنو نفهمیدن مه ام پهلویی
یه باد بودم از جنس بپش
شاید تموم بشت مشکلونی
دلوم تنگ بوده به خانواده
گپ بودن همه چه شاعرانه
تلخن نبشی ببینی از دور
تنها راهه باد سرگردون
همی هسته هرچند عاجزانه
چرسی
خودخوری