نیستی مثه قبلنا
سوسکی شده ماجرا
میکنی و بعد سلام
این شده سوال برام
کافیه همین برات
بر میگردی پیش اون
آرومه الان شبات
زخم و دیده رو لبات
بگو که هیچی بینمون نیس
بگو که هیچکی عین اون نیس
برات
دروغ بگو
دروغ بگو
یه دشمن من ساختم
با یه باور با یه باور
نداشتم طاقت تو بری راحت
نکنی عادت نکنی عادت
نکردم عادت به اینکه شاید
بازم بیای یه جا به خوابم
خودم ساختم یه دشمن
با یه باور از یه آدم
نمیره یادم کجا میباری
وقتی شونه ام میخواد اشکاتو
میدونستم تو یار بادی
ابر بارونی نبار
آسمونا ازت خستهان
عین قلبم که میگیره هرشب
تو هر شهری باهات خاطره ساختم
نمیشی پاک برام دیده ها
زندگیم شد تیره تار
از دستت دادم تو نیمه راه
بهت بد باختم این یبار
یه دشمن من ساختم
با یه باور با یه باور
نداشتم طاقت تو بری راحت
نکنی عادت نکنی عادت
چرسی و کنیس
دشمن