تنها تویی تو، که میتپی به نبضِ این رهایی
تو فارغ از وفورِ سایه هایی
بازآ که جز تو، جهانِ من حقیقتی ندارد
تو میروی که ابرِ غم ببارد
به سمتِ ماندنت راهی نمیشوی چرا؟
گاهی، ستاره هدیه کن به مُشتِ پوچِ شبها
شمرده تر بگو با من، حروفِ رفتنت
تا من، بگیرم از دلت همه بهانه ها را
آشوبم، آرامشم تویی، به هر ترانه ای
سر می کشم تویی، سحر اضافه کن، به فهمِ آسمانم
آشوبم، آرامشم تویی، به هر ترانه ای
سر می کشم تویی، بیا که بی تو من، غمِ دوصد خزانم