بالا میارم رو این شهر کوفتی
تو هم سیفون بکش رو هرچی شنفتی
سگدونیو اصن سند زدم
به اسم توله گربه هاش مفتی
نه یه کلمه کل کل اگه بلده قلمه
باز یه شب که آماده بودم براش
یا فکر میکردم که آماده ام، اما نشد
آمدم نیامد، آمد، ترسیدم
کودکی نبود، پس شکوندم گهوارشو
سی سال یه شب بدون فکر نخوابیدم
بجز شبایی که از هوش برد مستی منو
عجق وجق ترین هرج و مرج رشد کرد
تو سرم سی ساله شد
انقد ترس بود که رفیق شدم ترسیدنو
و هیچ وقت نفهمیدم چرا
باید سوالی پرسیده شه
که هر وقت جوابش رو خواستم
بگن پشت پرده اس نباید دیده شه
و هیچ وقت نمی فهمم چرا
این پرده ها مارو جدا میکنن
از اونطرف
کم که اینطرف جدایی نداریم؟
داریم؟ بیشرف کدوم هدف؟
و هیچ وقت نمیفهمی!
میبینی اما نمیفهمی
که چی به من گذشت
میفهمی؟
حالا تو سرم یه دارکوب دارم
یه هزار تو تو دلم
و هیچکی با من نگشت
دلم رو یه گوشه از هزار گم کردم
نور آرامش نمیخوام
جواب بسه
من آرامش نمیخوام انقد کثیفش میکنم
نوشته هارو تا صدات در بیاد
عذاب حقه!
مورچه های باغچه ی پر گلت بودیم
اما پرچین محدوده چی؟
اما چین پیچکا اما چون رشد چی پس؟
نکنه کفر میگم؟
سوال نیست
چون حتی ایمانی که به نمیدونم امم بوده نی!
خشک میشم، اشک شوق خیسم
کرده لخت
ولش کن نمیفهمیم
منه نفهمم حرفاشو به پرده گفت
پرده گفت تعصبات کوه یخم که باشه
ذوب میشن
قول میدم
اما این زمستون خیالش موندنه
وسواسه سفیدیه جنون یخبندون
کارش ابرارو گرد خودش کشوندنه
پولکی شده خورشید با گرد ترین دندون
سر میکشید براش شادی نداشت سم بود
این دیو پیر یه روز مثه همینا آدم بود
حالا انگار یچیزی سر جاش نبود یچیزی کم بود
حالا ا لای گریه هاش شهر یه تصویر مبهم بود
بالا ابر لجن بسته ، پایین دو دلیل محکم بود
جلو بنبسته، عقب یه گله دشمن بود
شکستن عادت شد، درس استقامت شد
این چینیه شکسته بند خورده باز قامت شد
ایستاد خمیده ایستاد زل زد
یه چشمای سرنوشت عجیبش دو تا پل زد
گفت بد بازی کردی
بد مهره ای رو سوزوندی
دیگه چطوری میخوای بجنگی تو
که هر مشتی داشتی کوبوندی
بیا جلو ببینم کی؟؟
من زندگیتم که آوار میشم رو سرت
منه آواره رو از آوارگی نترسون
من آوارگیو حفظم لاشی
من مشت سرنوشتم که پشت هم بهت زد
منه خونی مالی بازم ایستادم تو کجاشی؟
من دولت وجودتم که ملت وجودتو گا*ید!
اما این زمستون خیالش موندنه
وسواسه سفیدیه جنون یخبندون
کارش ابرارو گرد خودش کشوندنه
پولکی شده خورشید با گرد ترین دندون
بن
پرچین