واسه من كه جوون پیر سالخورده م
تو بگو زندگی هنره یا مردن؟
تو دنیای تاریك یه نوری بگیره
روزام سوزوندم مثل اب خوردن
و دیدم كه میرم اما در نهایت
یه مرد پیرم اسیرم به عادت
یه شهر گیجم دریغ از یه ادم
یه زخم كهنه عمیق از رفاقت
منی كه خسته م و شكسته بالم
با یه كوله پشتی پر از هیچ رهسپارم
سنگینی میكنه سرم به تنم كه خستس
چون بوده باركش افكار بچه گانم
دیــــدم هرچی سرم میگه تنم راغب نیست
دیــــدم خیلی چیزا كه دیدنش واجب نیس
دیــــدم هرچی
تو این راه دیــــدم جالب نیست
دیــــدمو رفتم اعــتــراض وارد نــیــســت
اه...با گونه های دائم خیس
جوری كه جز اشك تو نصف داستانت نیست
یا اگه هست اینقدر كمه كه یادت نیست
همه چیم داشته باشی باز چیزی بارت نیست
دیــــدم برج! ازون بالا؛ پریدن سخته
چیزی كه با ارزش حالا شدیدا وقته
دیــــدم خون
نه زخم و زیل بلكه خون
دلی كه تازگیا خالی از اثری از رحمه
جدیدا وقت مشكلا دور و ور
دورو وری هام خالی میكنم
و پس میكشم و پس میكشم
جدیدا هركاری رو كه شروع میكنم
قبل از این كه تموم شه
حتما ازش دست میكشم
نه جایگات نه اسمت
نه طرز فکرت نه این روی روشنت
نه اون روی دنج و بکرت
نه رپ، نه شهرت، نه حرفای قلمبت
نه نفرتت که قایمِ پشت لبخند گُندت
نه مالیخولی بازیات
نه ایسمات، نه سورِئالیات
به جذابیت صفر رسیدی واسه من
انقدر مته نگاهتو
رو من نچرخون با همه پر و خالیات
نفوذت محاله مته میسوزونی،
با روحت به دیوار جسمت کله میکوبونی
کشف نمی شم با مکانیزم آموخته هات
یه لطف کن بشین یه طابوت بساز
واسه اون که از من، نقش بسته تو کلت
تو دلت که نیستم و نبودم از اول
تو راهتو برو من تو این تاریکی حبسم
یه روز تو مرکز همین هزار تو میرقصم
نه گوش شنونده، نه چشم بیننده میخوام
نه پایین میرم نه اوج فریبنده میخوام
نه تو گذشته گیرم، نه آینده میخوام
نه برچسب برازنده ی یه خواننده می خوام
نه گوش شنونده میخوام، نه چشم بیننده
نه پایین میرم نه اوج فریبنده
نه تو گذشته گیر، نه گیر آینده
نه برچسب برازنده ی یه خواننده
من رو بازی تخمی شماها نمیشاشم
دیگه رو هیچ زمینی دونه نمی پاشم
گنجیشک نمی گیرم عقاب بدم بیرون
هنوز زخمی نکای تیز کلاغاشم
چقدر کوچیکین که تپق زدن فلونی
میشه سوژه یه ماه فضای مجازیتون
با گوشی های هوشمند چه احمقایی ساختن
دور از دنیای واقعی جنگای اساسیتون
مصرف کننده های زیر میکروسکوپ سیستم
آخرین بار کی خاک و بارون و بو کشیدین؟
باکتری های لازمه ی جامعه ی مدرن
کدومتون واسه فرارتون نقشه میکشیدین؟
همیشه که نباید خوش بیاد به گوشتون
یه وقتایی سیلی لازمه واسه موش کور
حکایت ریدن فیل و نوازش گربه اس
ارزشای تخمیتو با پیچیدگی بپوششون
نه گوش شنونده ، نه چشم بیننده میخوام
نه پایین میرم نه اوج فریبنده میخوام
نه تو گذشته گیرم، نه آینده میخوام
نه برچسب برازنده ی یه خواننده می خوام
نه گوش شنونده میخوام، نه چشم بیننده میخوام
نه پایین میرم نه اوج فریبنده می خوام
نه تو گذشته گیرم، نه آینده میخوام
نه برچسب تخمی ِ یه خواننده میخوام
من به دریایی که تو توش کوسه ای میگم کوزه
آتیشی که تو توشی رو پوست من نمیسوزه
غرش؟ تو گوش من میشه زوزه
فردات گذشته ی منه دیروزه
تو چی دیدی من جسد عزیز دیدم
زن مریض غم عریض، سگ حریص دیدم
با چشمایی که بی دلیل خیس میشن
از نوازشایی که نرمی آزارشون میده
رو تنه ی چوبی دستا سمباده ی تیز میشن
تو کل و دیدی من ریز به ریز دیدم
چیدم از زبون خودشون شنیدم
کشیده هایی که جونمو می کشیدن
تو چی دیدی من پرنسس کنیز
که چشیدن تلخی قهوه ی غلیظ بابا رو هم میزد
با شوگر ددی هیز دیدم
ببخشید یه وقتایی ریز میشم ولی
نه گوش شنونده میخوام نه چشم بیننده میخوام
بن
مالیخولیا