به نقاش پر ز تدبيرت
سخن از عشق می گويم
به دستان گل آلود
خدايم چشم ميدوزم
من از تکرار ، خميازه ام مي گيرد
همين ناله روی نت های تو ميشيند
تو ميسازی نوای زندگی در سر
من از سر تا به پايت را ميبوسم
من ، از سر تا به پايت را ميبوسم
به نخ های دروغ تو ، لباس و تور ميدوزم
ولی هنگام بيداری ، به جای تور کفن پوشم
شبم ياد آور اينکه ،طلوع شد خط پايانم
من آن رقصنده ی شادِ ، عروسیِ شب تارم