بی حرکت ، بیمار ، از همه خسته و بیزار
توی برزخ بیست تا سی سال افسردگی
بی حال ، از اون دنیا به این دنیا
از اینجا به یه دنیای گه تر
فقط سلولم میشه بزرگتر
پژمردگی ، شل و شل تر
افتاده روی خاک
یه نسیمی از لای در میاد تو
خوشبو ، نمناک
گیر کرده تو مرداب
ولی دنبال ساختن جریان
ولی دنبال خس خس سینه ام
تو نقطه یه اوج فریاد
شیرین ، ولی دردناک
خیلی مشکله
بیا بیرون از اون دنیای خوشگلت
این دفعه فکتو خورد می کنم
اگه بدی فردای خوبی رو مژده بم
من از این انتظار از این انتظار افتضاح
از این آدمای تو خالی پر سروصدا
حالم بهم می خوره
من یه کبودی ام رو گونه واقعیت
از این که باشم روشنگر عصر جاهلیت
از سیستم کل دنیا
حکومت ها از لفظ حاکمیت حالم بهم می خوره
از این غمی که تو خونس
از اینکه می دونم این حرفا بیهوده س
از این عکسای بچه باحالا
با یه سیگار و یه نگاه به دور دست
حالم بهم می خوره
رفتم و میرم ، باز
هرچند خسته و داغون شده پام
هرچند ، از این دویدن ابدی تو این جاده بی فرجام
حالم بهم می خوره
رفتم و میرم ، باز
هرچند خسته و داغون شده پام
هرچند ، از این دویدن ابدی تو این جاده بی فرجام
حالم بهم می خوره
پنج تا حواس حامی من
شدن پنج گنج نظامی من
مقصر کیه حکومت لابی یا خامی من
مهم این نیست مهم ریشه س
واسه تو مهم بلیط تو گیشه س
واسه تو مهم تجارته بیشتر
من دلم خوشه به پیله ام
به اینکه بزودی پروانه میشم
به دود جمع شده پشت شش هام
به خودگونه بودن به من کنج اتاق
تو پی مدی من رو کاغذ پی اندیشه ام
نیست اثری از رشد
زندگی رنگ پریدس
تفسیر دنیا از نگاه من فقط سه کلمه س
دوره ی افول بشریت
دوره ی رنج
دوره ی زجر
مقصد ثریا بنیان کج
و من حاصل یه خودکشی تو دنیایه دیگم
شد غصه غذام
تو این توهم با شکوه به اسم دنیا
مخدر هواست
احمق منم که فکر می کنم هنوز
مسکن دواست
نه ، فقط سرم می کنه
از هر چیزی که به چشم می خوره
لعنتی حالم بهم می خوره
در نیمه بازه
من نیمه جون
همین چند دقه قبل
یه نسیمی از بالا منو به سمت خودش می کشوند
قدم به قدم میرسم به مار پیج پله ها
تو فکر یه سقوط
تو فکر یه انتقام
رفتم و میرم ، باز
هرچند خسته و داغون شده پام
هرچند ، از این دویدن ابدی تو این جاده بی فرجام
حالم بهم می خوره
رفتم و میرم ، باز
هرچند خسته و داغون شده پام
هرچند ، از این دویدن ابدی تو این جاده بی فرجام
حالم بهم می خوره