وسط مخمصهی سقوط تو
میون خاطرههای له شده
واسه چی از غم و از غصه بگم
وقتی که حتی گلایه بیخوده
میون این آدمکها مگه هست
یه نفر که مرهم زخم منه
فقط انگار توی لحظههای من
یکی بی حوصله پرسه میزنه
تو برام تداعی خاطرهای
من میخوام
گذشته رو پاک کنم
من میخوام تمام اون روزا رو
بسوزونم بکشم خاک کنم
اون همه خاطرهی بد دارم
واسه چی قصه رو تکرار کنم
واسه چی گذشته تاریکو
بیخودی رو سرم آوار کنم
اون همه خاطرهی بد دارم
واسه چی قصه رو تکرار کنم
واسه چی گذشته تاریکو
بیخودی رو سرم آوار کنم
با روزگار من بدون تو
دیگه وقتش شده رو به رو بشم
باید این قصه یه جا تموم بشه
که یه جور دیگهای شروع بشم
واسه منی که از تو زخمیام
رفتنت باید یه راه چاره شه
اونور این همه بغض و دغدغه
واسه من تولد دوباره شه
تو برام تداعی خاطرهای
من میخوام
گذشته رو پاک کنم
من میخوام تمام اون روزا رو
بسوزونم بکشم خاک کنم
اون همه خاطرهی بد دارم
واسه چی قصه رو تکرار کنم
واسه چی گذشته تاریکو
بیخودی رو سرم آوار کنم
اون همه خاطرهی بد دارم
واسه چی قصه رو تکرار کنم
واسه چی گذشته تاریکو
بیخودی رو سرم آوار کنم
بابک جهانبخش
یه جور دیگه