تا من آن نرگسِ مست تو دیدم
دین و دل دادم و مهرت خریدم
ترسم از آن که وفایت نبینم
بس جفا دیدم و محنت کشیدم
آه ز بیداد تو ای دلبر طناز
دهان غنچه کن باز
ناسزایی بگو تا بگویم
که من چون شنیدم
جام زهر از کف تو، نوش داروست
ناسزا از لب تو طیبات است
گر بمیرم، تو به مرگم بگریی
نوشم آن قطره که آب حیات است
آه که عشقِ تو به جانم شرر افکند
می دهدم پند
دل از این عشق
همی جان از آن تش
که با جان خریدم