توُ کوچه هایِ پیرِ شهر
توُ خونه هایِ کاه گلی
هیشکی نمونده نازنین
نه عاشقی , نه عاقلی
توُ کوچه هایِ بی صدا
قناریا کور و کَرَن
دستا همه به نرخِ جون
یه سفره نون و می خرَن
دلقکِ پیرِ شهرمون
گُم شده توُ ویرونه ها
قدّاره ها بازیگرن
کُنجِ تماشاخونه ها
هیشکی نمونده نازنین
غیرِ من و نگاهِ تو
بذار تا آروم بگیرم
توُ چشمایِ سیاهِ تو
توُ شهرِ من , پرنده ها
آواز و از بَر نمی شَن
نه عشقی هست , نه عاشقی
مَردا قلندر نمی شن