بجز آینه هیشکی نمیشناستم
فقط اونه که خیلی شکل منه
یه وقتا میترسم زبون واکنه
بگه این خودش نیست نقاب میزنه
بگه خندههاش ظاهری و صداش
پر از بغضه که رو نکرده هنوز
جلو چشم من داره ته میکشه
میبینم چطور میشکنه روز به روز
باید خودم رو از توی آینهها رد کنم
مثل گذشته گاهی نگا به ساعت کنم
دنیای واقعی پشت آینه ها بهتره
شاید به لحظههای نبودت عادت کنم
شاید با شکستن صدای منو
یکم بشنوه اونکه دور از منه
اگه برملا شه غمام شاید اون
نگه از دلم ساده دل میکنه
همه ترسم اینه یه روزی نخوام
با اونی که هستم مواجه بشم
تو حال بدم بشکنم آینه رو
نبینم دیگه اشکیو تو چشم
باید خودم رو از توی آینه ها رد کنم
مثل گذشته گاهی نگا به ساعت کنم
دنیای واقعی پشت آینهها بهتره
شاید به احظههای نبودت عادت کنم
بجز آینه کی پابهپای چشام
سرازیره اشکاش تا آروم بشم
یه وقتا که دلگیرم از بیکسی
فقط اونو سمت خودم میکشم
آرمین اسلامی فر
آینه