در دامِ توام، تو بیا که مرا ببَری
کی میشود از تو به من برسد خبری
حالا که شکارِ توام، چه رها شدنی
بی تو به کجا بروم، به چه بال و پَری
غزل غزل میرقصم، نفس نفس میخوانم
اگر شبی بنشینیم، که داغ دل بنشانم
به موجی از گیسویت، شبی پریشانم کن
بر آتشم کولی شو، برقص و ویرانم کن
رویاهات در من، تا جهان میگیرد
جانم میبخشم، باران میگیرد
غزل غزل میرقصم، نفس نفس میخوانم
اگر شبی بنشینیم، که داغ دل بنشانم
به موجی از گیسویت، شبی پریشانم کن
بر آتشم کولی شو، برقص و ویرانم کن
آرمان گرشابی
غزل غزل