با من چه کردی که تا نامت را میگویند لبهایم میسوزد
با من چه کردی تا که میخوانم صدها نی در نایم میسوزد
میترسم نفسم دور از نفست در سینه بپوسد
دور از منظره ی خندیدن تو آیینه بپوسد
آتش گرفتم در قعر دریا امشب
دلم را از این جهنم بیرون بیاور
تا صبح فردا شاید نمانم اکنون بیاور
میترسم نفسم دور از نفست در سینه بپوسد
دور از منظره خندیدن تو آینه بپوسد
ای شب چشمانت در تاریکی ها راهی روشن
آخرین رویای شب تنهاییها در جان من با تو خندیدن
میترسم نفسم دور از نفست در سینه بپوسد
دور از منظره خندیدن تو آیینه بپوسد
آرمان گرشاسبی
دور از نفست