در هوای سحرم حال و هوای دگر است
هر چه دارم همه از حال و هوای سحر است
سحرِ بی تو سحر نیست گذر در ظلمات
نفسِ بی تو نفس نیست هبا و هدر است
جای دل آتشی از مهرِ تو درسینه روان
جای خون عشق تو درجان و تنم شعله ور است
میروم بی دل و بی یار و یقین میدانم
که منِ بی دل و بی یار نه مَرد سفرم
خاکِ من زنده به تاثیر هوای لبِ توست
سازگاری نکند آب و هوای دگرم
هوای دگرم
در هوای سحرم حال و هوای دگر است
هر چه دارم همه از حال و هوای سحر است
سحرِ بی تو سحر نیست گذر در ظلمات
نفسِ بی تو نفس نیست هبا و هدر است
نفسِ بی تو نفس نیست هبا و هدر است
آرمان گرشابی
در هوای سحر