یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی، چشم انتظارت نیستم
شب زنده داری میکنی تا ØµØ¨Ø Ø²Ø§Ø±ÛŒ میکنی
تو بی قراری میکنی، من بی قرارت نیستم
پاییز تو سَر میرسد، قدری زمستانی و بد
گل میدهی نو میشوی، من در بهارت نیستم
من در بهارت نیستم، نیستم
شب زنده داری میکنی، تا ØµØ¨Ø Ø²Ø§Ø±ÛŒ میکنی
تو بی قراری میکنی، من بی قرارت نیستم
اصلاً منی در کار نیست، امنم Øصارت نیستم
من بی قرارت نیستم، من بی قرارت نیستم
من بی قرارت نیستم، من بی قرارت نیستم
آرمان گرشابی
بی قرار