تو را با دیگری دیدم
که گرم گفت و گو بودی
با او آهسته میرفتی
سراپا محو او بودی
صدایت کردم و بر من
چو بیگانه نگاه کردی
شکستی عهد دیرین را
گنه کردی، گنه کردی
گناهت را نمی بخشم
چه شبها را که من
تنها به یاد تو سحر کردم
چه عمری را که بیهوده
به پای تو هدر کردم
تو عمرم را تباه کردی
گنه کردی گنه کردی
گناهت را نمی بخشم
گناهت را نمی بخشم
همین بود آن
وفایی را که میگفتی
همین بود آن
صفایی را که میگفتی
تو که خود اینچنین بودی
چرا روزم سیا کردی
گنه کردی، گنه کردی
گناهت را نمی بخشم
تو که خود اینچنین بودی
چرا روزم سیا کردی
گنه کردی، گنه کردی
گناهت را نمی بخشم