ديشب كنار مهتاب در خلوت ترانه
در قاب خيس باران تا شرم عاشقانه
روی حصار شبنم بر بالهای شب بو
با پچ پچ ستاره در حوض باغ جادو
من آمدم نبودی در را نمیگشودی
صد سال بود انگار از خانه رفته بودی
پس لرزه های دردی جا مانده بود در من
چون كوه میشكستم در بطن رود آهن
میسوختم سراپا آتش گرفته بودم
من آمدم نبودی فریاد میسرودم
شايد هميشه بايد در عشق جان گدازيم
در اين قمار بی سر پيوسته سر ببازيم
من آمدم نبودی در را نمیگشودی
صد سال بود انگار از شهر رفته بودی
پس لرزههای دردی جا مانده بود در من
چون كوه میشكستم در بطن رود آهن
آرانوش
خلوت ترانه