باد هر برزن شب بوی تو را میآرد
شهر با این همه میخانه تو را کم دارد
از درون میزندم زخم مدامم تا کی
کاش دل عادت دیرینه زمین بگذارد
چشم در چشم توام آینه من خاطرهات
بذر صد آه در این قاب تهی میکارد
بسته این ابر اگر ماه شبم باکم نیست
هر دم از چشم تو خورشید غزل میبارد
باد هر برزن شب بوی تو را میآرد
شهر با این همه میخانه تو را کم دارد
از درون میزندم زخم مدامم تا کی
کاش دل عادت دیرینه زمین بگذارد
چشم در چشم توام آینه من خاطرهات
بذر صد آه در این قاب تهی میکارد
بسته این ابر خاگر ماه شبم باکم نیست
هر دم از چشم تو خورشید غزل میبارد
تا ابد قصهی افسون تو را خواهم گفت
غصهی خاک مصیبت زده گر بگذارد
آرانوش
قاب تهی