صدای خشخش جارو
سکوت شهرو کر کرده
یه صبح ساعت پنج و
هوای عاطفه سرده
یه چیزی رو زمین مونده
یه سایه داره خم میشه
دارم حس میکنم کمکم
دلم میخشکه از ریشه
یه شهری تخت خوابیده
تو اما سخت بیداری
خطا از دست ما سر زد
تو خم میشی که برداری
تو از ما، از من، از دنیا
تو از این شهر میرنجی
تو داری رنگ میبازی
تو این شبرنگ نارنجی
یه چیزی تو دلم مرده
یه گوشه از دلم خونه
دارم سرگیجه میگیرم
از این دنیای وارونه
از این حالی که من دارم
کسی چیزی نمیفهمه
چهقد دنیا غمانگیزه
چهقد تقدیر بیرحمه
یه شهری تخت خوابیده
تو اما سخت بیداری
خطا از دست ما سر زد
تو خم میشی که برداری
تو از ما، از من، از دنیا
تو از این شهر میرنجی
تو داری رنگ میبازی
تو این شبرنگ نارنجی