در این سرای بی كسی كسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یكی زشب گرفتگان چراغ بر نمی كند
كسی به كوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ كز چنین شبی چنین سپیده سر نمی زند نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود نمی شود
كه خنجر غمت از این خراب تر نمی زند
علیرضا قربانی
سرکوب