من و تو هر دو توو اسارتیم ، من اسیرِ یه سر تو اسیرِ یه دست
من و تو هر دو بدون تصمیم ، من و تو هر دو حاضرِ تقدیر
دِل به من نبند من یه روزی توو بادم ، یه روز زیرِ شونه ــَم یه روزی آزادم
تقدیرم این بود نگاهم کنی ، هِی بلند شم و تو کوتاهم کنی
کُندی نکن کارِ تو بریدنه ، نترس کارِ من دوباره رویینده
اگه نَبُری و دم أ جنگ بزنی ، شاید یه گوشه توو انبار زنگ بزنی
این منم یه آه زندونیِ سر ، یه روز سیاه یه روز سفید یه روز مرگ
صدای دستایِ آهنیت رسید به گوشم ، وقتی اومدم بیرون از زیرِ تِلِ سر
آزادی چه بی تصمیمی، توو این سلولایِ توو در توو یه بیماری آه
زندونیا زندون بانِ زندونیایِ زندون بانِ زندونیان
آخ آزادی بی تضمینی ، توو این سلولایِ توو در تووی بیماریا
زندونیا زندون بانِ زندونیایِ زندون بانِ زندونیان
زیرِ تِل کنارِ باقیِ موها ، توو آرامش اَلَکی چروکیدم
دستام سپرِ سرم شده بود اما ، زیرِ این سنگر دروغی پوسیدم
من یه تارِ مو پُر از تَرک مرفینِ تِل تن به حقیقتِ فردا قیچی دادم
تویی همون قیچیِ خسته از بریدن ، پُر از فریاد نمیخوام قیچی باشم
من و تو هر دو توو اسارتیم ، من و تو هر دو زخمیِ عادتیم
شاید با بریدنات بیمه شَم ، تویِ آینه یِ تکرارت دیده شم
اما واسه من یه راهِ دیگه هست ، شاید سقوط شاید ریزش ــَم
این سقوط آغازِ آزادیه ، باید بتونم بیخیال این ریشه شم
یا که توویِ دستِ باد مسموم نیفتم ، آخ که رهایی حقیقتی نیست
من و تو طبیعتمون مخالفِ همه ، قرارمون اونجا که طبیعتی نیست
آزادی بی تضمینی ، توو این سلولایِ توو در تووی بیماریا
زندونیا زندون بانِ زندونیایِ زندون بانِ زندونیان
آخ آزادی بی تضمینی ، توو این سلولایِ توو در تووی بیماریا
زندونیا زندون بانِ زندونیایِ زندون بانِ زندونیان