منو اصلا نمیبینی که از من ساده رد میشی
شبا که پشت ابرایی با چشم من رصد میشی
مرورت میکنم داری بازم دستامو میگیری
چه سخته حضم دلتنگی داری از زندگیم میری
من از اشک تو بیتابم با اشک از تاب میافتم
من این احساس سنگینو توی گوش تو میگفتم
نشد امروز من فردا یه مردابم که میمیره
غمت رو نبض احساسم چه بی رحمانه راه میره
چقد لمس تنت خوبه به لبخندت نمک گیرم
هنوزم از تنت گرمم تو دستای تو درگیرم
نشد امروز من فردایه مردابم که میمیره
غمت رو مرز احساسام چه بی رحمانه راه میره