من توی جمع صمیمی حالا یه گوشه نشستم
چشمام بازه به رشون ولی قلبم بستم
یه جوری با خندهاشون الکی منم میخندم
حرفشون نمیفهم سکوت بهونه کردم
من همینم من همینجورم با همه نزدیکم ولی دورم
من همینم اونی که دنیاش شده اندازی اتاقش
چون که نگاهش غریب هست نمیره هیشکه سراغش
من همینم اونی که هر شب مهمون تنهایاشه
اونی که وقتی میفته میتونه تنها باشه
من توی کافه جدید و ساعت مچیم رو هفته
روبروم صندلی یخالی یکی خیلی زود رفته
همه قرارا عمرم هیچکدوم فردا نداره
بین من همه دنیا یه دیوار دیواره