تنها نشستم با خودم بغضم گرفته
من باز دلتنگت شدم بغضم گرفته
تو فکر حال من نباش و زندگی کن
گریم نمیگیره یکم بغضم گرفته
من دیگه زیر چتر تو بارون راه نمیرم
من تا سر این کوچه هم تنها نمیرم
دورو برم نقاشی زندون کشیدم
میخوام برعکس تو زندونی بمیرم
ترسو شدم بی تکیه گاهی درد داره
هیشکی نمیتونه ازم سر در بیاره
هی نامنظم میتپه قلب مریضم
اونم یه جورایی دیگه طاقت نداره
پروانه میشم شمعم روشن کن عزیزم
چشماتو بازم قبله ی من کن عزیزم
برگرد خونه مثل اون روزه که رفتی
مثل همیشم شمع روشن کن عزیزم
گم میشم از پس رد پای تو زیاده
هیشکی فراموش کردن رو یادم نداده
میخوام از عشق تو تب طاعون بگیرم
من باید از تو درد بی درمون بگیرم
تاریک تر از بخت من پیدا نمیشه
هیچی دلیل قهر ما دوتا نمیشه
باید باهات صحبت کنم مشکل همینه
شاید چشام دیگه تورو هرگز نبینه
ترسو شدم بی تکیه گاهی
درد داره هیشکی نمیتونه ازم سر در بیاره
هی نامنظم میتپه قلب مریضم
اونم یه جورایی دیگه طاقت نداره
پروانه میشم شمعم روشن کن عزیزم
چشماتو بازم قبله ی من کن عزیزم
برگرد خونه مثل اون روزه که رفتی
مثل همیشم شمع روشن کن عزیزم