نمیدونم چیه تو اون پیچیدگی موی تو
نمیدونم چرا شدم خراب خلق و خوی تو
شدم من غرق عادتت
پناهنده به سفارتت
دیدن قرص صورتت
برای من ضرورت
نمیدونم بدون تو چه خاکی به سر کنم
نمیدونم بدون تو چه خاکی به سر کنم
نمیدونم بدون تو چه خاکی به سر کنم
نمیدونم بدون تو چه خاکی به سر کنم
نمیذارم کسی بیاد جزخودم بخواب تو
خدا کنه که هیچ وقت نرم رو اعصاب تو
من اون شکار راحتم
خودم میاد تو دام تو
میخوام یه لقمه ای بشم
که خوش بیاد به کام تو
نمیدونم بدون تو چه خاکی به سر کنم
نمیدونم بدون تو چه خاکی به سر کنم
نمیدونم بدون تو چه خاکی به سر کنم
نمیدونم بدون تو چه خاکی به سر کنم
علی عظیمی
پناهنده