من از آن روز که دربند تو ام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
ولی افسوس که اون راه دلت باز نیست
توی اون بانک دلت هیچ پس انداز نیست
هیهات هیهات
به سرم زد برم تارک دنیا شم
یا که بیزنس بزنم پولدار و جذاب شم
یا که خواننده ی ذهنای ته چاه شم
بلکه معروف بشم توی دلت جاشم
ای کاش ای کاش بری از یاد من
ای کاش ای کاش بری از یاد من
فراموشی تنها علاجمه
شفا، شفا، شفای حال زارمه
فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
دلربایی که فقط کشتن عشاق نیست
چه چه بلبل ما به میل استاد نیست
هیهات هیهات
من که مطرب نبودم سوز دلی داشتم
بیرقی کج در این عرصه برافراشتم
با دو خطی که بگم چقدر دوست داشتم
ای کاش ای کاش بری از یاد من
فراموشی تنها علاجمه
زنهار، این بار، اگه عاشق بشم
این راه پر از استرس و وصله ی ناجور رو
تکرار میکنم ، تکرار میکنم
روشنی روز تویی شادی غم سوز تویی
ماه شب افروز تویی ابر شکربار بیا
ای دل آواره بیا وی جگر پاره بیا
ور ره در بسته بود از ره دیوار بیا
دار و ندار من تویی جان جهان من تویی
سود و زیان من تویی ارزش افزوده بیا
زود اگه مقدوره بیا فرصتا محدوده بیا
سخت نگیر زندگی رو هر چی تنت بود بیا
علی عظیمی
هیهات