این همه آدم توو دنیا بود، چرا من؟
من که قلبم خیلی تنها بود، چرا من؟
من دلم خونِ، خسته از عشقم
بازم آوردی اشکو توو چشمم
چرا من؟ ..
دل بُریدم از یه دنیا، خسته بودم گیج و تنها
هم صدایِ بغضِ ابرا، گریه کردم من خدایا
راه میرفتم توو خیابون، دل شکسته خیلی داغون
اشتباه بود قصه هامون، باز من اینجام زیره بارون
رسم دنیاست دل شکستن، رسمش اینه بد شه با من
خیلی موندم، خیلی رفتن، خیلی خستم، پس چرا من؟
حِس نمونده توی شعرام، واسه اینه خیلی تنهام
هیچ کسی نیست توی دنیام، من همیشه خیسه چشمام