برمیگردم به روزای پر از خاطره
حس و حالم مثل بارون تنگ غروب
تو چشام بغضهای ابرهای خیس شمال
تو دلم آشوب دریای گرم جنوب
تن پوشم از رنگ آبی تند خزر
نبض موجاش دلمو پریشون میکنه
بوی شالیزارا وقتی میپیچه تو باد
دلمو یاد گذشته ویرون میکنه
حالا میون اون گذشتههای دور
جزیرهای گمم فانوسی سوت و کور
تو رقص موج شب مسافری غریب
اسیر غربت شبای بیعبور
هنوزم یاد من میاره ظهر تابستونا
کوچه باغ خاطره دیوارای کاهگلی
دوباره بوی خاک و بارون عطر گلپونهها
شب مه گرفته و خونههای ساحلی
حالا میون اون گذشتههای دور
جزیرهای گمم فانوسی سوت و کور
تو رقص موج شب مسافری غریب
اسیرغربت شبای بیعبور
احمدرضا نبی زاده
بوی خاک