لبیروت من قلبی سلام لبیروت
سلامی از اعماق قلبم به بیروت
و قبل للبحر والبیوت
و بوسه هایی برای دریا و خانه هایش
لصخرة کأنها وجه بحار قدیم
سلام به صخره ای که مانند چهره ملوانی قدیمی است
هي من روح الشعب خمر
(بیروت) كه شرابش(سرمستیش) از روح مردمانش است
هي من عرقه خبز و یاسمین
(بیروت) كه عرق (عصاره) آن نان و یاسیمن (شور و نشاط) است
فکیف صار طعمها ... طعم نار و دخان
پس چگونه طعم ومزه آن (بیروت)، طعم آتش و دود گرفت؟
لبیروت مجد من رماد لبیروت
برای بیروت است، شکوهی از خاکستر
من دم لولد حمل فوق یدها
از خون کودکی که بر دستانش تشییع می شد
أطفأت مدینتی قندیلها
شهر من چراغش را خاموش کرد
أغلقت بابها أصبحت فی المسا وحدها
شهر من، دروازه اش را بست و تنهای تنها شد
وحدها و لیل
او تنها ماند با شب (و تاریکی)
لبیروت من قلبی سلام لبیروت
سلامی از اعماق قلبم به بیروت
و قبل للبحر والبیوت
و بوسه هایی برای دریا و خانه هایش
لصخرة کأنها وجه بحار قدیم
سلام به صخره ای که مانند چهره ملوانی قدیمی است
أنت لی ... أنت لی ... آه عانقینی
احمد آقایی
لبيروت