چه میریزد غمت در ساغر من
که برخیزد دمادم شعله از خاکستر من
من و این غمهای شیرین
من و این دل که شد
دل و داغ زخم دیرین
در آسیایت سنگ زیرین
خوشا بر راهت فتادن
به دیوارت سر نهادن
یکایک راز دل گفتن
گره از دل گشادن
نوای نی دلم را میگدازد
کسی داغ مرا در ناله نی مینوازد
ز هر بندش ناله خیزد
به جان من شعله ریزد
تو گویی بانگ نی خواهد
که با جانم ستیزد
به شبهای آسمانی
کند چشمم گل فشانی
چو مژگان را بیارایم
به اشک ارغوانی
به شبهای آسمانی
کند چشمم گل فشانی
چو مژگان را بیارایم
به اشک ارغوانی
عبدالحسین مختاباد
اشک ارغوانی